Image yaali داستان اصحاب رس :: دبیرستان پیشگامان اندیشه گتوند

دبیرستان پیشگامان اندیشه گتوند

آرمان پیشگامان: ما پیشگامان اندیشمند شهرمان هستیم بر آنیم به یاری خدا پیشگامان دانشمند ایران زمین باشیم
دبیرستان پیشگامان اندیشه گتوند

مدیر دبیرستان: آقای جهانشاه بهداروند

پیام های کوتاه
اطلاعات عمومی

پستخانه

سلام شما به تازگی وارد این صفحه شده اید
دانلود رایگان کتابهای الکترونیکی فارسی حدیث موضوعی
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

داستان اصحاب رس

واحد پیشگامان اندیشه | جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۰۴ ب.ظ

داستان های قرآن


اصحاب رَس چه کسانی بودند.....

ادامه مطلب....



هر روزی که در آن گناه نباشد عید است ..مولای مظلوم حضرت امیرالمومنین علی ع

درتفصیرصافی از امام صادق ع روایت شده است که 

مردی از قبیله ی بنی تمیم نزد حضرت علی بن ابی

طالب ع آمد و عرض کرد:

یاعلی مرا از اصحاب رس خبر ده در چه عصری بودند؟

سرزمین آنها کجا بود؟ پادشاه آنها چه کسی بود؟ آیا

پیغمبرورسولی داشتند یاخیر؟ چه شدکه هلاک شدند

؟ درقرآن مجید می خوانیم که خداوند تعالی در ذکر

کسانی که باران غضب خود را بر آنها باریده اصحاب رس را

نیز یاد فرموده ولی ما از تاریخ وچگونگی آنها اطلاعی

نداریم و از مورخین یهود و عرب نیز چیزی نشنیده ایم .

حضرت علی ع که باب مدینه ی علم و بزرگترین استاد

دانشگاه اسلام است با تبسمی فرمود : ای عمرو تو از

اخباری پرسیدی که تا کنون قبل از تو هیچکس سوال

ننموده وپس از من هیچ کس نمی تواند از آن خبر دهد

مگر آنکه از من نقل کند .

آنگاه فرمودند که ای عمرو هیچ آیه از آیات قرآن نیست

که علی ع از آن اطلاع کامل و وقوف راسخ نداشته باشد

من هستم که میدانم علل واسباب نزول و موقع و مهبط

نزول وحی را میدانم من هستم که میدانم آیات چه وقت

ودر کجا نازل شده درصحرا بوده یاکوه شهر بوده یا بیابان

شب بود یا روز و این از علوم خاص علی است .آنگاه

اشاره به سینه ی خود کرد و فرمود : << وان هنا لعلما

جمعا >> و لیکن طالبین این علوم کم هستند وبه زودی

از فقدان من پشیمان می شوند که چرا قصص وآیات

فراوان را از من نپرسیدند . پس از آن فرمودند :ای عمرو

اصحاب رس قومی بودندکه درخت صنوبررامی پرستیدند

وآن را شاه درخت می گفتند این درخت را یافث بن نوح

در کنار نهر رود شاب کاشت تا رشد و نمو کرد. پس از

طوفان مورد احترام و استفاده ی مردم بود و گروهی که

آنها را اصحاب رس می گفتند این درخت را می پرستیدند

و آنها را از این جهت اصحاب رس گفتند که پیغمبر خود را

به تعب انداختند واز میان خود راندند .این قوم پس

از عصر سلیمان بن داوود میزیستند و12قریه داشتند که

در کنار رود ارس در بلاد مشرق واقع بود که گواراترین آب

را داشت وهمه 12قریه از آن نهر سیراب می شدند و آن

مکانها سرسبز وخرم بود . اسامی این قریه ها از این

قرار بود 1:آبان – 2:آذر – 3:دی – 4: بهمن– 5:اسفندیار

  – 6: فروردین – 7: اردیبهشت – 8: خرداد – 9: مرداد –

10: تیر – 11: مهر – 1۲: شهریور.

بزرگترین شهر آنها که مرکز وپایتخت این شهرها بود

شهر اسفندیار بوده است در این پایتخت پادشاهی به

نام <ترکوذبن عابود> می زیست . چشمه ی آب رس و

درخت صنوبردراین پایتخت بود و درسایر قراء از شاخ این

<شاه درخت> غرس کرده و بهشتی بوجود آمده بود.

شاه درخت بسیار شاخ و برگ داد و سر به فلک کشید

این درخت مقدس و مورد احترام شد به قدری به آن

احترام می گذاشتند که هیچ فردی از انسان و حیوان

حق نداشت از آب چشمه ای که در کنار درخت بود

بیاشامد و یا از شاخ و برگ و میوه ی آن بخورد یا جدا

کند .هر کس و یا هر چیز که از آب چشمه و یا شاخ و

برگ آن می خورد او را می کشتند و می گفتند این آب

زندگی رب النوع ما می باشدو هیچکس حق نداردحیات

یا زندگی او را ناقص گرداند . و چون آب از سرچشمه

می گذشت مردم از آن بهره مند می شدند و در هر

شهر و قریه در دوران سال یک روز عید می گرفتند و

اطراف این درخت اجتماع می کردند و از پارچه های حریر

بر شاخه های آن درخت می بستند و می پوشانیدند و

انواع صور و نقوش گوناگون به آن پارچه ها رسم میکردند

 گوسفندان و گاوها می آوردند و می کشتند و برای

رب النوع خودقربانی می کردند<<وعادا وثمودا و اصحاب

الرس و قرونا بین ذلک کثیرا>>سوره ی مبارکه ی فرقان

آنگاه آتش می افروختند و به طرف شاه درخت به سجده

می افتادند.گریه می کردندتضرع زاری می نمودندکه از

آنها راضی شود . در همین احوال شیطان نیز در شاخه

های شاه درخت می نشست و صدایی شبیه به صدای

کودکان بلند می کرد و می گفت از شما راضی هستم و

چون این صدا را از درون شاه درخت می شنیدند سر از

سجده بر می داشتند و می گفتند دل ما خنک ودیده ی

ما روشن شد . و به شادمانی رضایت رب النوع قدری

شراب می نو شیدند و دف و دست می زدند و یک شب

یا یک روز جشن شادمانی داشتند تا به شهر و مسکن

خویشتن باز می گشتند . عجم به افتخار این ایام و این

امکنه اسامی ماه های خود را ماخوذ از آن شهرها کرده

وبه نام آبان ماه و آذر ماه خواندند و تمامی اسامی 

ماه های فارسی مشتق از این اسماء قریه ها بود .

همچنین درهر یک از ماه های آن روزعیدمخصوص هر یک

اهالی وساکنین قریه ها بود و لذا می گفتند شهریور ماه

عید اهالی شهریور است و آذر ماه عید اهالی قریه ی

آذراست وچون اسفند ماه می رسیدماه اسفندراجشن

عمومی می گرفتند که در این جشنها تمام اهالی

قریه ها وساکنین12قصبات در پایتخت تمرکز یافته و

اطراف درخت صنوبر وچشمه رس خیمه های بزرگ از

دیباج و حریر برپا میکردندکه به انواع صور منقوش بود و

این خیمه ها دارای 12 باب و درب ورودی بود که هر یک

از آن مخصوص اهالی یک قریه وباید از آن درب که نام آن

قریه بر آن ثبت بود وارد وخارج می شدند وبرای شاه

درخت سجده می کردند و قربانی

می دادند . قربانی در این عید بزرگ چندین برابر قربانی

اعیاد مخصوص هر قریه بود آنگاه شیطان می آمد و

درخت صنوبر را تکان سختی می داد و صدا می کرد و

آرزوهای مردم را برایشان می گفت و امیدواری میداد که

به کام دل خواهند رسید . چون صدای شیطان درشکم

درخت شنیده می شد همه ی مردم سر از سجده بر

می داشتند و از فرط نشاط و مسررت شراب می خوردند

و دف می زدند و پای می کوبیدند و 12 روز به تعداد

اسامی قریه ها عیش و نوش می کردند و پس از پایان

جشن در روز سیزدهم به منازل خود برمی گشتند .چون

کفران وسرکشی این قوم به طول انجامیدخداوند متعال

پیغمبری برای آنها از بنی اسراییل مبعوث گردانید به نام

<< حنظله بن صفوان >>که از اولاد یهودابن یعقوب بود.

او مدتی در میان این قوم بود وآنها را به دینداری و خدا

پرستی دعوت می کرد ولی اثری نبخشید و دعوت او را

نپذیرفتندو از ضلالت و گمراهی منصرف نشدند و به

توحید نگرویدند در یکی از روزهای عید بزرگ که همه ی

مرد م قریه ها در اطراف درخت جمع شده بودند آن

پیغمبر گرامی دست به دعا برداشت و عرض کرد

<<:الهی تو میدانی که من مدتی است این قوم را به

توحید وصلاح وسعادت دعوت می کنم ابا می کنند و کفر

می ورزند و مرا تکذیب می کنند و برای پرستش درخت و

لهو و لعب جمع می شوند . درختی را می پرستند که

نه نفعی دارد و نه ضرر. خدایا این درخت را خشک گردان

تا آنها مایوس گردند>>

دعای پیغمبر اصحاب رس مستجاب شد. چون صبح روز

عید بزرگ همه ی آن قوم جمع بودند سر از خواب

برداشتند دیدند درخت یکجا خشک شده است به طوری

که انگار این درخت سالهاست خشک شده در حالیکه

شب سرسبز و خرم بود . هر دسته از مردم سخنی می

گفتند . یکدسته گفتند:خدای آسمان و زمین این درخت

را خشکانده است تا به سوی او متوجه گردیم گروهی

دیگر گفتند : این رسول و پیغمبر که ما را دعوت به

خداپرستی می نماید سحر کرده درخت خشک شده

است بر پیغمبر غضبناک شدند و جملگی تصمیم به قتل

او گرفتند جعبه ای آهنی ساختند که دهانه ی آن گشاد

و پایین آن بسیار تنگ بود و پیغمبر خود را گرفتند ودر

داخل ان جعبه ی تنگ گذاشته و روی آب انداختند و

گفتند:یا سحر خود را باطل کن که درخت سبز شود یا در

این جعبه ی آهنی خواهی ماند . آنقدر به این رسول

محترم فشار آوردند و در تنگنای جعبه ی آهنین سخت

کوبیدند که در آن جعبه ی آهنی شهید شد. درحالیکه در

لحظات آخر عمر خود عرض کرد.پروردگارا تو شاهد حال

من هستی جای تنگ و سخت مرا ببین و حال تباه و

ضعف مرا نگاه کن و روح مرا قبض کن که دیکر طاقت

ندارم و تو خود از این قوم کیفر بگیر . دعای آن حضرت

مستجاب شد و همانجا جان به جان آفرین تسلیم کرد .

آنگاه خطاب شد به جبرییل آیا می بینی که این قوم از

حلم و مدارای من سوء استفاده کردند؟ و رسول مرا

کشتند من منتقم حقیقی هستم و از آنها انتقام خواهم

کشید و آنها را عبرت روزگار خواهم ساخت سپس فرمان

داد در همان روزی که عید بزرگ داشتند و همه جمع

بودند باد تند وشدیدی سرخ رنگ وزیدن گرفت و چنان

آنها را بلند می کرد و به یکدیگر می زد که هر دو هلاک

می شدند و زمین را زیر پای آنها چنان گرم کرد که گویی

آهن را سرخ کرده اند و این تند باد سخت آتشین مانند

قبه حمراء بالای سر آنها خیمه زد و آتش غضبی بود که

آنهارا فروگرفت و آنقدرآن قوم رابه هم فشرد و سوزانید

که مانند آتش زبانه می کشیدند و تمام بدنهایشان آب

شد همانند آهنی که در آتشی آب شده و خیمه گاه

عشرت آنها را به خیمه ی غضب خود فرو برد تا

بطور کلی ان قوم از بین رفتند و آنها را اصحاب رس در

قرآن یاد فرمود که عبرت بشر گردنددر اینکه اصحاب رس

در کجا بودند اختلاف است برخی آن را در انطاکیه می

دانند و برخی در حضرموت و گروهی هم در یمامه . اما

ظاهر آنست که در ایران قدیم بوده است چنانچه از

اسامی آن پیداست و این پیغمبر میان زمان حضرت

مسیح و حضرت محمد صل الله علیه و آله بوده است

پادشاه آنهاازاولاد نمرود ونامش<< ترکوذبن عابود بن

پادش بن سازن>> بود . که از طرف بیزن بن گودرز

پادشاه اشکانی آنجا حکومت داشته و پایتختش شهر

اسفندیار بود در کنار چشمه ای بنام <<روشن آب >>

که آنجا درخت صنوبری بود که یافث بن نوح آن را غرس

کرده و اهالی آن شهر ها از تخم و ساقه ی ان درخت

کنار جویهای شهرها برده غرس میکردند و میکاشتند و

درختی بارور می شد و مردم آن درخت را می پرستیدند.

چنانچه مفسرین نوشته اند چون طغیان و عصیان آن

مردم به طول انجامید خداوند قاهر مرغی بر آنها گماشت

که هر روز اطفال آن گروه را می ربود و طعمه ی خویش

می ساخت و آشیانه ی آن مرغ بالای کوه دمح که قله

ای از البرز بود و آن مرغ گردنی دراز داشت و رنگهای

الوان  و عنقای مغرب می نامیدند . خداوند بر این قوم

سی پیغمبر فرستاد که آخرین آنها حنظله بود و به عصر

او به عذاب دردناک نابود شدند .




 


  • واحد پیشگامان اندیشه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیامک مدرسه: 50002040506280  تلفن مدرسه 06136326280
چاپ این صفحه چاپ این صفحه
پیج رنک گوگل